رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

تقدیم به مادرِ عزیزم

ترانه های مادرم ٬ برای من چه آشناست 

  

لطافت و محبتش ٬ برای من بی انتهاست  

 

مادرمن برای من ٬ یکی از اعجاز خداست 

 

گذشت و مهرِ مادرم ٬ مثالِ زندهء وفاست 

 

بهشت برای مادرم ٬ کوچک و خردترین سراست 

   

خانهء قلبِ مادرم ٬ پُر از طراوت و صفاست  

 

پاکیِ جسم و روح او ٬ به پاکیِ فرشته هاست 

   

دوای درد و اضطراب ٬ دوای رنج و کینه هاست . 

 

 

 

دوستت دارم مادر. جوانی و عمرت را فدای آسایش و آرامش بچه هایت کردی و از خداوند ٬

عاشقانه می خواهم که عمری طولانی ٬ همراه با عزت و دلشادی و تندرستی به تو هدیه 

دهد. 

ساعت ۱:۱۰ بامداد جمعه ۶/۱۰/۱۳۸۷ 

وحید عابدین پور  شاعر جوان V.A 

ضد و نقیض

خلوت روزهای غربت 

محبس زیور و زینت 

سردی شبهای پُر برف 

گریه درختِ بی برگ 

آسمونِ بی ستاره 

نعمتِ بی استفاده 

راهنما ! بدونِ چاره 

جابری که زور نداره 

وحشتِ شبهای آرام 

خشکیِ لب زیرِ باران 

بیعتِ گرگه و چوپان 

دوری از خدای یزدان 

پیله های دستِ یک زن 

عجز های دائمِ من 

شبِ شهوتِ یه آدم 

شبِ میلادِ یه ماتم 

چشمِ عاشقی پر از تب 

خسته از دشنام و از سَب 

جنسِ خاکستریِ شب 

عشقبازیِ دو تا لب 

تن ٬ اسیرِ خستگی ها 

لب ٬ اسیرِ تشنگی ها 

روح ٬ غلامِ نشئگی ها 

فکر ٬ یادِ بچگی ها 

حسرتِ روزهای رفته 

سرعتِ هفت روزِ هفته 

کشتی به گِل نشسته 

بغضِ مَردِ دل شکسته./././././. 

 

سلام دوستان وبلاگی عزیز. امیدوارم هر جا که هستین ٬ خوب و خوش و سالم باشید. 

عذر خواهی می کنم از تک تک شما ٬ بخاطر غیبت یک ماهه. امیدوارم این مشکل برطرف بشه. 

به زودی میام پیش همتون..... 

 

شاعر جوان _V.A 

وحید عابدین پور 

ساعت 2:3 دقیقه بامداد یک شنبه 13/11/1387 

هوای تازه

چشمِ تو پر از ستاره 

عطرِ تو ٬ بوی بهاره 

زندگی ٬ بی تو خیاله 

بی تو دل ٬ نایی نداره 

لب ِتو ٬ رنگِ شرابه 

یه شرابِ چند ساله 

بی تو شب هام پُرِ آهه 

چشمِ من ٬ شطِ پر آبه 

عاشقم ! ای مهربونم! 

با تو تا ابد می مونم 

چشمِ تو ٬ پُر از نجابت 

اینو از نگات می خونم 

تو برای منه خسته 

یه هوای تازه هستی 

با تو حسِ خوبی دارم 

مث خوشحالی مستی 

نعمتی تو ٬ مث بارون 

مثِ بارون تابستون 

تویی لیلیِ دلِ من 

من یه عاشقم ٬ یه مجنون 

بی تو بیتابم و خاموش 

آرزوهام ٬ همه بر دوش 

می میرم اگه رقیبم 

بگیره تو رو در آغوش 

ساحلم ٬ دریای من باش 

عاشقم ٬ رؤیای من باش 

ساکتم ٬ آوازِ من باش 

شمعِ شامِ تارِ من باش ././. 

 

تا حدودی راضیم از کارهای خود. خدا را شکر. 

شعری ساده و ترانه ای دیگر. 

 

ساعت ۳:۳۰ بامداد دوشنبه ۲۳/۱۰/۱۳۸۷  

وحید عابدین پورـ شاعر جوان ـV.A 

محتاج

وقتی که تو با منی ٬ زندگی قشنگتره 

  

آسمون پُر از صدا ٬ شبها مهتابی تره 

  

وقتی که کنارمی ٬ لحظه ها تازه ترن 

 

غنچه ها گُل میشن و هوش و حواس و می برن  

 

*دل سپیدِ مو سیاهی 

*تو ملیح و دل ربایی 

*تو ستاره خدایی 

*تو چه پاک و بی ریایی؟! 

 

وقتی که صدات میاد ٬ دلم آروم می گیره 

 

از سکوتِ دلِ تو ٬ دل من هم می میره 

 

خونَمون پُر شده از ٬ عطرِ نازِ تنِ تو 

 

جای اشکهای منه ٬ گوشه پیرهنِ تو 

 

*با محبت و صبوری 

*رو سپید و با حیایی 

*یه غریبِ آشنایی 

*تو به معنیِ وفایی 

 

وقتی لمست می کنم ٬ بی نیازم از همه 

 

به تو محتاجه دلم ٬ عشقِ تو عمرِ منه 

 

گرمیِ نگاهِ‌ تو ٬ خونِ رگهای منه  

 

یادِ خاطراتمون ٬ بهترین حالِ منه 

 

*تو همیشه زمانی 

*ناجیِ هر دو جهانی 

*تو یه عشقِ بی خزانی 

*توبه پاکیِ‌ اذانی 

 

ساعت ۱۰:۲۵ پنج شنبه شب  ۵/۱۰/۱۳۸۷ 

 

گرگان. هوا سرد و سوزناک. انگار دوباره خداوند ٬ استعدادم را به من 

 

ارزانی داده است و از این بابت او را شاکرم. 

 

وحید عابدین پور .  شاعر جوان_V.A 

هجرت

ساده دل کندی ازم اما من عاشقتر شدم

بی وفایی کردی و از هجرت ات پرپر شدم

شعله عشق مرا خاموش کردی نازنین!

تو طلا بودی و حیف اکنون چنین بی زر شدم 

نسپردی دلمو حتی به باد ای نا رفیق 

در جدال نابرابر   ناجوانمردانه من آخر شدم 

دیر دل دادی به من  بدرود خیلی زود بود 

تو وداع گفتی و من   بی سر و بی ساغر شدم 

بی تو من پرپر شدم  بی سر و ساغر شدم 

ساده دل کندی ز من  اما من عاشقتر شدم 

عشق هم بودیم ولی ناگه کجا رفتی عزیز؟! 

باورم بودی و حالا بی تو  بی باور شدم 

کوله بار عشق را بستی و با خود بردی 

بعد از آن پژمردم و اندوه را یاور شدم 

آتش عشقت فرو کش کرد و سرمایت رسید 

بهرِ این بر  کرده و رفتار خود  داور شدم 

من مسلمان تو و عاشق خویت بودم 

رفتی و دینم برفت و اینچنین کافر شدم 

 بی تو من پرپر شدم  بی سر و ساغر شدم 

ساده دل کندی ز من  اما من عاشقتر شدم././././././. 

ساعت 2:12 بامداد دوشنبه 2/10/1387 

گرگان. هوا سرد است و روزگار مطابق میل. خدا را شکر. 

وحید عابدین پور 

شاعر جوان V.A 

ترس

همیشه از این می ترسم که منو تنها بذاری 

  

منو بی قایق و پارو ٬ توی دریا جا بذاری 

  

نمی تونم توی رؤیا ٬ لحظه ای بی تو بمونم 

  

کاش بشه که من بتونم ٬ عشقو تو چشات بخونم  

 

خودتم اینو می دونی ٬ زندگی بی تو عذابه  

 

مثل ابرِ دل گرفته ست  که نمی تونه بباره 

  

لحظه هام پُر از نگاهه ٬ یه نگاهِ بی قراره 

 

می دونم فقط تو هستی ٬ که داری یه راهِ چاره 

 

همیشه از این می ترسم٬ دلتو ازم بگیری  

 

بدی به یارِ جدیدت ٬ واسه عشقِ اون بمیری 

 

کاش بشه ترسِ جدایی ٬ از دلم جدا بمونه 

 

تا یه روز خدا برامون ٬ عقدِ عاشقی بخونه 

 

کاش یه روز تو خونه هم ٬ شعرِ تازه ای بکاریم  

 

واسه ترسوندنِ نفرت ٬ یه مترسکی بسازیم 

  

همیشه از این می ترسم ٬ سرنوشتمون بمیره  

 

دستِ آسمون و تقدیر ٬ عشقمون و پس بگیره././././.  

  

بسیار شاد و خوشحال و سپاسگزارم از این همه نعمت.  

 

ساعت ۱۰:۳۷ صبح دوشنبه ۱۸/۹/۱۳۸۷  

 

وحید عابدین پور ـ شاعر جوان _ V.A 

انسان فراموشکار

آدما زودی میان زودی میرن ٬ هر کدوم یه خاطره هم داشته باشن 

آلبومِ خاطره ها میشه دلم. 

  

آدما چه زود فراموش می کنن ٬ اگه نورا بشن از دستِ کسی 

اونو خاموش می کنن یا فراموش می کنن. 

 

آدما چه زود٬ همو می رنجونن ٬ به چه آسونی به هم دروغ می گن 

خیلی زود از همدیگه جدا میشن. 

 

آدما به آدما نمی مونن ٬ قصه دل واسه هم نمی خونن 

مُشتِ بسته رو زرنگی می دونن. 

 

آدما به آدما عشق نمیدن ٬ آدما همدیگه رو پس میزنن 

خیلی زود از عشقشون خسته میسن. 

 

آدما زودی از هم سوا میشن ٬ پشتِ سر به هم چه نا سزا می گن 

میرن و دل به غریبه ها میدن././. 

 

 

ساعت ۲:۲۰ بامداد جمعه ( پنجشنبه شب ) ۲۰/۲/۱۳۸۷ 

 

روز میلاد٬ برای هر انسانی عجیب است و غیر قابل توصیف. قطارِ عمرِ من هم ٬ فردا ( ۶ آبان ) 

به ایستگاه دیگری میرسد. اما کسی از ثانیه ای جلو تر ٬ خبر ندارد که چه خواهد شد. 

همه دوستانم رو ٬ چه وبلاگی و چه بیرون از وبلاگ ٬ دوست دارم و از همه ممنونم و دعا  

می کنم برای خیلی از دوستانی که از این دنیا رفتند و فراتر از دوستیمان ٬ دلم را غمین کردند و چه بسیار از همدردانی که نا خواسته طعمه حریقِ اجتماع شدند. 

سپاس فراوان خدای بزرگ را... 

وحید عابدین پور    شاعر جوان _V.A 

به خوبی می شناسمت

نگاهت را نگاهم می شناسد 

دلِ پُر رونقت را می شناسد 

تمام عشوه و طنازی ات را 

نگاه خسته من می شناسد 

لبانت را لبانم می شناسد 

بلورین سینه ات را می شناسد 

تراشِ پیکرِ افسانه ات را 

کفِ دستانِ گرمم می شناسد 

درونت را درونم می شناسد 

بُرون و ظاهرت را می شناسد 

تمام غصه ها و شادی ات را 

درون من به خوبی می شناسد 

صدایت را وجودم می شناسد 

نوای دلبران را می شناسد 

قدومِ آشنا و محکمت را 

نگاهِ واله ی من می شناسد ././././. 

 

شب احیا.نوزدهمین روز محرم. 

احساس عجیبی دارم ٬ هم ترس٬ هم امیدواری. 

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=- 

شعری فراموش شده. نگاهی به قبل. به دورانی که فراموش نمی شود. 

ای کاش همه چیز را شوخی نمی گرفتم. 

 

ساعت ۲:۳۲ بامداد شنبه ۲۹/۶/۱۳۸۷ 

شاعرجوان_ V.A 

 

جشن یک سالگی وبلاگ

خماری چشای من ٬ زِ سردی نگاهته

گریه بی صدای من ٬ زِ تندی کلامته

زخم عمیق دلِ من ٬ زِ دشنه قهر توئه

این باور شکسته ام٬ ماحصلِ هجر توئه

تاریخِ روزِ رفتنت ٬ هنوز تو ذهنِ خستمه

بی تو نمی شه زنده بود ٬ این آخر شکستنه

آوارگی ٬ دربدری ٬ نتیجه عشق منه

دل از جهان بریدنم ٬ عاقبتِ کشت منه

(( دلکم بی خیال روزگار شو

بی خیال سال بی بهار شو

دلکم معنی عشق همینه

غمِ عالم توی دل می شینه ))

پیری و افسردگی ام ٬ به خاطرِ خیانته

عاشقِ عشقِ تو شدن ٬ برای من عبادته

برگشتنِ تو انگاری ٬ از (( چِشِ)) تو حماقته  (چشم)

اما بدون ٬ برای من ٬ شادیِ تو ٬ یه نعمته

برگشتنِ تو پیشِ من ٬ برگشتنِ سعادته

اما اگه پیشم نیای ٬ دلم اسیرِ غربته

اشکِ رو گونه های من ٬ حسِ غریبِ حسرته

ناله و تنهاییِ  دل ٬ از رفتنِ  محبته

(( دلکم بی خیال روزگار شو

بی خیال سال بی بهار شو

دلکم معنی عشق همینه

غمِ عالم توی دل می شینه ))

ساعت ۳:۸ صبح پنج شنبه ۷/۶/۱۳۸۶

خسته و غمگین از کارهای خود. به هم خوردنِ کارهای روزانه و عادی.

تشویش و نگرانی. بدونِ هیچ مشکلی ناراحتم. برای اینکه مشکل ٬

از درون خودم است و تغییر ٬ بسیار دشوار. به امید خداوند مهربان.

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت تمامی دوستان پاکم.

امیدوارم همه شما خوب و تندرست و دلشاد باشید و در زیر سایه مهر و برکت الهی.

آری دوستان ماندگارم. ۱ سال گذشت. ۱ سال نوشتن و سرودن. در این مدت ٬ بسیار

آموختم. از شما. این شما بودید و هستید که من هم معنی پیدا می کنم. دوستان زیاد و

خیلی خوبی پیدا کردم و از این جهت خدا رو شاکرم.عزیزانی بودند و رفتند و عزیزانی هم آمدند

و هستند. برای همه آرزوی موفقیت و شادکامی می کنم.

خداوند را سپاس برای این همه نعمت و برکت و رحمتش و برای حکمتش.

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور .

عاقبت من و تو

از روزی که گفتی برو ٬ خیلی گذشته نازنین

رفتم و آواره شدم ٬ می خوای بیا خودت ببین

بیا ببین این دلمو ٬  دلی که میمرد واسه تو

دلی که از تو زنده بود ٬ دیگه شکست بدونِ تو

بیا  ببین  که  عاشقت ٬ قربونیِ  وفا  شده

بیا بیا ٬ ببین که این ٬ عاشق چه بینوا شده!!!

عاشقِ خنده های تو ٬ اسیرِ غصه ها شده

هم نفس و همدمِ من ٬ رفیقِ نیمه راه شده

 حامی و جون پناهِ تو ٬ بدونِ سر پناه شده

عاقبتش  بدونِ  تو ٬ عاقبتی  سیاه  شده

راهِ  میونِ  من و  تو  ٬ مدتیِ  خراب  شده

راه رسیدنِ  به  تو  ٬  عاقبتش  سراب  شده

اونی که جونش از تو بود ٬ اونی که میمرد واسه تو

بیا  بیا  خودت  ببین ٬ اسیرِ  دستِ‌  خواب  شده

 

دلم درد دارد اما رفتنیست ٬ با توکل به خدا خوشبختی در اره است.

۱۳۸۷/۳/۲۰

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور