رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

خیلی سخته

خیلی سخته که پرنده باشی و توی قفس

باشی زندونیِ صیادِ پر از حرص و هوس

خیلی سخته که برنده باشی اما تو خودت

هر  دقیقه  بشکنی ٬  نفس ٬  نفس

خیلی سخته بی هوا شعر بگی ٬ قصه بگی

از روزهای عاشقی ٬ از دلِ پر غصه بگی

خیلی سخته عاشق و مجنون و دیوونه باشی

اما  یارت  باشه  بازیگرِ  عشقِ  دیگری

خیلی سخته بهترین ساقیِ عالم باشی و

بمیری از عطشِ  آب و  فشارِ  تشنگی

خیلی سخته که شب و روز٬ بکوشی و به جایی نرسی

از هوس های جوونی بگذری تا که به نایی برسی

خیلی سخته قطره باشی ٬ جمع شی ٬ دریا نشی

نا امید توی زمین گم بشی و پیدا نشی

خیلی سخته توی خواب یکدفعه از جا پریدن

کاشکی رؤیاها کمی رنگِ حقیقت ها بودن././././.


ساعت ۱:۳۸ یک شنبه شب ۱۹/۳/۱۳۸۷

و باز هم نعره های روحِ خسته و کلافه من ٬ به گوش هیچ کس

نرسید. اما نه ! مهم نیست٬ خداوند بصیر و سمیع است.

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور                این شعر رو دوباره در وبلاگم برایتون گذاشتم.
خدایا تو را شکر.  گرگان هوا سرد و بارانی و رویایی