رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

همیشه عاشق باش

پای حرفم بنشین ٬ شعر من را دریاب

اشک من را بنگر ٬ ناله ام را دریاب

دلِ من را بردی ٬ باطنم شد باطل

خنده ام را خوردی ٬ شدم از خود٫ غافل

درد من را بشنو ٬ روحِ من را بشناس

عشقِ من را دریاب ٬ تا شوی پُر احساس

جسم من را سبز کن ٬ روح من را سبزتر

ساقه ام را ناز کن ٬ ریشه ام را باور

گریه را کوتاه کن ٬ خنده ات را تکرار

عاشقی را دوست باش ٬ دشمنی را بیزار

حرف از عشق بزن ٬ کینه از خود٬دور کن

دلِ خود را عاشق ٬ بهرِ نفرت ٬گور کُن

پای حرفم بنشین ٬ شعر من را ساز کن

دست در دستم ده ٬ عشق را آغاز کن

اسمِ من را از بَر ٬ شعرِ من را از سَر

زیرِ لب زمزمه کن ٬ بیتِ اول تآخر        (تا آخر)

با تو من می مانم ٬ همچو خاکستر و نار

بی تو حلق آویزم ٬ به سرِ چوبه ی دار

من به تو دل دادم ٬ تو دل از من کندی

با تو من یکرنگم ٬ لیک تو صد رنگی

من زِ پا افتادم ٬ تو زِ چَشم یارت

من اسیرِ چَشمت ٬ تو اسیرِ کارَت

من سراپا گوشم ٬ ماهِ من٬  زیبایم

با تو در پروازم ٬ بی تو من بی بالم

می سرایم بهرت ٬ غزلی پاینده

بیش ازین خواهم گفت ٬ از تو در آینده

تو بگو حرفت را ٬ دلِ خود ٬ خالی کن

دلِ غمگینت را ٬ غرق در شادی کن

بنواز آهنگی ٬ در دلِ کوهستان

بالِ پروازم شو ٬ در تبِ تابستان

هر قدم با من باش ٬ جز تو همراهی نیست!

هر نفس با من باش ٬ جز تو آوازی نیست! ./././././.

 

ساعت ۱:۳۰ بامداد پنج شنبه ۶/۴/۱۳۸۷

{ رسیدن به خداوند ٬ در اوج ناتوانی }

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور.

خیلی سخت

خیلی سخته که پرنده باشی و توی قفس

باشی زندونیِ صیادِ پر از حرص و هوس

خیلی سخته که برنده باشی اما تو خودت

هر  دقیقه  بشکنی ٬  نفس ٬  نفس

خیلی سخته بی هوا شعر بگی ٬ قصه بگی

از روزهای عاشقی ٬ از دلِ پر غصه بگی

خیلی سخته عاشق و مجنون و دیوونه باشی

اما  یارت  باشه  بازیگرِ  عشقِ  دیگری

خیلی سخته بهترین ساقیِ عالم باشی و

بمیری از عطشِ  آب و  فشارِ  تشنگی

خیلی سخته که شب و روز٬ بکوشی و به جایی نرسی

از هوس های جوونی بگذری تا که به نایی برسی

خیلی سخته قطره باشی ٬ جمع شی ٬ دریا نشی

نا امید توی زمین گم بشی و پیدا نشی

خیلی سخته توی خواب یکدفعه از جا پریدن

کاشکی رؤیاها کمی رنگِ حقیقت ها بودن././././.

 

ساعت ۱:۳۸ یک شنبه شب ۱۹/۳/۱۳۸۷

و باز هم نعره های روحِ خسته و کلافه من ٬ به گوش هیچ کس

نرسید. اما نه ! مهم نیست٬ خداوند بصیر و سمیع است.

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

 

بید و باد

یه نگاهت دلمو ازم ربود

انگاری دل هیچ وقت با من نبود

تارِ زلفت ٬ چشمِ دل را کور کرد

سینه ام رو واسه دل ٬ چون گور کرد

نازنین قلبم ٬ مرا  بدرود  گفت

دور شد از من و ٬ در چشمت خفت

قلبِ دیروزی من یادش رفت

که همیشه در سرم ٬ یادش هست

((چه بلایی به سرم آوردی؟!

منو نابینا و بی دل کردی!!

واسه چی دل رو ازم پَر دادی؟!

من یه بیدم ٬ تو به سانِ بادی!!))

دلِ ساده م ٬ گولِ حرفای تو خورد

مثِ بادی ٬ عشقِ تو ٬ برگامو بُرد

بُرد و عاقبت منو عریون کرد

واسه چشمات ٬ دلمو قربون کرد

دلم از ریای تو ٬ غافل بود

به خیالش که ٬ دلی عاشق بود

جای دل ٬ توی تنم پُر نمی شه

صد تا گلدون ٬ قدِ یک گُل نمی شه

((چه بلایی به سرم آوردی؟!

منو نابینا و بی دل کردی!!

واسه چی دل رو ازم پَر دادی؟!

من یه بیدم ٬ تو به سانِ بادی!!))

 

ساعت ۱۲:۳۰ سه شنبه شب ۱۸/۲/۱۳۸۷

تقدیم به تمامی دوستانِ گُلم.

وحید عابدین پور

شاعر جوان _ V.A

 

اقرار نامه

من چه دارم از خودم؟!

منی که عاجز و پر دردسرم

منی که همیشه توی زندگی

فکرها و حرفای ناجور می زنم

من چه دارم از خودم؟!

منی که جاهل و پر اِفاده ام

منی که برای هر کارِ بدی

همیشه داوطلب ٬ آماده ام

من که هستم واقعا؟!

منی که تشنه تایید شدنم

منی که پر از منیت و غرور

منی که پر از دروغ و وحشتم

من که هستم ای خدا؟!

تشنه پلیدی و رنگ و ریا؟؟

پسری زشت و سراپا ادعا؟؟

یا که سازنده شامِ غصه ها؟؟

این همه گناهو مرتکب شدم

اما از چشمانِ تو نیفتادم

دل بریدن همه از وجودِ من

ولی تو موندی بازم کنارِ‌من

همه رفتن از کنارم ناگهان

آمدی ٬ آوردی با خود ارمغان

واسه من تولد دوباره ای رقم زدی

پاک کردی روحمو ٬ ای مهربان

 

ساعت ۳:۴۴ بعد از ظهر شنبه ۳۱/۱/۸۷

خواست خدا بر آن است که من آن را انجام دهم./././.

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

 

سلام یک همسایه

سلام ....

دوستان و همسایه های محترم وحید خان  ..متاسفانه وحید به دلیل کاری که براش پیش اومده نتونست اپ کنه ..و چون

من یکی از همسایه های دیوار به دیوار وبش بودم...به رسم ما ایرونی ها کلید وبلاگ رو به من سپرد تا هم اطلاع بدم به شما هم در نبودش سری به وبش بزنم ...این ها رو گفتم تا اگه اپ این دفعه وحید با همیشه فرق داشت تعجب نکنید ... چون این همسایه وحید که اپ می کنه امیدوارم زیاد خراب کاری نکنم تا چشمهای وحید این طوری نشه ....

 

 

 

زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست

اضطراب هوس دیدن و نادیدن نیست , زندگی خوردن و خوابیدن نیست

زندگی جنبش جاری شدن است

زندگی جنبش جاری شدن است , از تماشاگه اغاز حیات تا به جائی که

 خدا می داند

 

 

 

اوست ٬ ایزد هستی

عشق من تو ٬ جون من تو

چشم من تو ٬ روح من تو

تو یه زیبا مثل مهتاب

می گیره نور ٬ از تو آفتاب

زندگیم تو ٬ هستی ام تو

شور و حالم ٬ همه از تو

تو رئوفی ٬ تو یه بی تا

می گیره جون ٬ از تو دریا

امیدم تو ٬ آرزوم تو

نفسم تو ٬ آبروم تو

تو عزیزی مثل رؤیا

می شه جنگل ٬ از تو صحرا

خواست من تو ٬ باورم تو

فکر من تو ٬ یاورم تو

با تو هستم ٬ همیشه شاد

می کنه دل ٬ تو رو فریاد

عشق من تو ٬ جونم از تو

قلب من تو ٬ خونم از تو

تو توانا ٬ تویی دانا

دارم از تو ٬ چشمِ بینا

خوب من تو ٬ شوق من تو

حس من تو ٬ ذوق من تو

تو رفیقی ٬ تو سپیدی

واسه دردهام ٬ تو طبیبی./././.

ساعت ۱۰:۳۲ جمعه شب ۲۴/۱۲/۱۳۸۶

وحید عابدین پور ( شاعر جوان ) V.A

 

نوروز نامه

عید آمد و غنچه ها شکوفا شد

سرزمینِ آریایی زیبا شد

بر خاک و سپهرِ نیلگونش

خورشیدِ حقیقت ٬ پیدا شد

نوروز رسید و سبزه رویید

باید که گُلِ بهار و بویید

من ٬ عاشقِ عشقِ لا یزالم

باید که رهِ بهشت ٬ جویید

عید آمد و اهرمن غمین شد

کینه رفت و دوستی ٬ ثمین شد

بر  میهنِ  پهناورِ   ایران

آهنگِ ستارگان ٬ وزین شد

نوروز ٬ عجب نقش و نگاری دارد

جامه به تن و عطر و گلابی دارد

این خانه ما ٬ بَه ٬ چه هوایی دارد!!!!!

عاشق شدن هم ٬ عجب صفایی دارد

نوروز بر این تربتِ سرسبز و کهن

نوروز بر این ملت و بر این تو و من

میمون و همایون و خجسته باد عشاق

تبریک به آنکه هست ٬ عشقش میهن

 

عید نوروز بر همگان مبارک

 

ساعت ۱۲:۰۵ بامداد شنبه ۱۸/۱۲/۱۳۸۶

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ      هفت رنگش می شود هفتاد رنگ.

براستی که جای ساینا خالی.

 

آن روز ها

قدیما چه ساده بودیم

خاکی و افتاده بودیم

همه با همدیگه صادق

انگار از یه شاخه بودیم

خنده رنگ دیگری داشت

واسه غم جایی نمیذاشت

کسی جز عشق و محبت

تو دلا چیزی نمی کاشت

همه با همدیگه همکار

دست به دست٬ بینا و بیدار

صداقت ٬ توی دلاشون

پُر می شد ٬ بسیار و بسیار

(( چی می شد که بر می گشتیم به قدیم))

(( همه با همدیگه می شدیم ٬ ندیم))

(( بیا قدر امروز  و ٬ خوب بدونیم))

(( تا که بعد ٬ حسرتِ امروز نخوریم))

کوچه های خاکی و تنگ

پُر بود از مردمِ یک رنگ

بچه ها بازی می کردن

دزد و پادشاه و ٬ هفت سنگ

قدیما ٬ با همه سادگی هاش

همه خوشبخت بودیم

اون روزا ٬ با همه دشمنامون

همه سر سخت بودیم

خاکی و پاک و نجیب

خالی از مکر و فریب

برامون یکی بودن

آشِنا ٬ دوست ٬ غریب

 

تصویری از سالیانِ دور که از گفته های بزرگان ٬ بیرون کشیدم.

بیاییم امروز را طوری زندگی کنیم که در آینده ٬ افسوس آن را

نخوریم.

بیاییم فقط برای امروز ٬ زندگی کنیم. {به امید آفریدگار بی تا}

ساعت ۱۱:۴۰ ظهر پنج شنبه ۲۳/۱۲/۱۳۸۶

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

 

 

 

بانوی سخاوت

شب و روز های سیاهو ٬ با تو رنگین می کنم

هر کی شادیمو بگیره ٬ اونو غمگین می کنم

زندگیم رنگ سپید و ٬ داره باور می کنه

روزگار ٬ خاطره هامو داره ٬ پر پر می کنه

یه سرود عاشقونه ٬ واسه تو ساخته بودم

برای اومدنت ٬ چشم ٬ به در دوخته بودم

ای پری مهربونی ٬  ای فرشته صداقت

مظهر عشق و امیدی ٬ تو نهایت لیاقت

ای عزیز ترین عزیزم ٬ ای تو بانوی سخاوت

با تو می زنم تبر ٬ به ریشه هر چه خیانت

لحظه به ٬ لحظه عمرم ٬ با صدای تو طلا شد

بوسه گرمِ  تو  انگار ٬  واسه من رفعِ بلا  شد

هر  چی  از  تو  می نویسم ٬  انگاری  اول خطم

این تو بودی که تو ظلمت ٬ می فشردی هر دو دستم

عاشقم  من ٬  عاشقم  من ٬  عاشقم  من !!

تو  رو  با  خوب و بدی هات ٬  عاشقم  من!!

ای پری مهربونی ٬  ای فرشته صداقت

مظهر عشق و امیدی ٬ تو نهایت لیاقت

ای عزیز ترین عزیزم ٬ ای تو بانوی سخاوت

با تو می زنم تبر ٬ به ریشه هر چه خیانت./././.

 

پیشاپیش عید نوروز را به تمام خلقت و مخصوصا نوروز دوستان ٬ تبریک عرض

می کنم و امیدوارم هر روزمان ٬ رویایی تر از نوروز باشد.

ای دل اگر عاشقی ٬ در پی دلدار باش....

ساعت ۲:۳۱ بامداد دوشنبه ۱۳/۱۲/۱۳۸۶

 

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

تقدیم به یگانه خالق هستی

عزیز من ٬ عزیز من ٬ تو بهترین کلاممی

رفیق من ٬ خدای من ٬ شیرین تر از جان منی

تو هر کجای این زمین ٬ تو برترین ٬ تو سرترین

در آسمانِ این جهان ٬ روحِ تو در بالاترین

طلوع زندگی من ٬ از بخشش و ٬ جودِ توئه

نشانه ات در این جهان ٬ مهر و مه و رودِ توئه

دست مرا به سوی خویش ٬ ببین و بی بهانه کن

لبانِ  بسته  مرا  ٬  بگیر  و  شاعرانه  کن

خدای من ٬ خدای من ٬ با تو قشنگه زندگی

رفیق روزگار من! کنار تو ٬ یعنی خودِ  آزادگی

زیبا ترین احساس من ٬ لحظه لمس بودنت

زیبا ترین رؤیای من ٬ از عشق ٬ بَر گشودنت././././.

 

تقدیم به رژانوی عزیز که هیچ وقت منو تنها نذاشته.

ساعت ۷:۲۷ غروب یک شنبه ۵/۱۲/۱۳۸۶

 

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور