رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

امان از اسارت

امان از این زمونه

چقدر نا مهربونه!!

دلِ شکسته من

تا کِی تنها بمونه؟!

امان از دست دنیا

امان از درد دوری

تمومِ آدما رو

گرفته شامِ کوری

امان از وهم و اندوه

امان از ترس و وحشت

شدن زندونیِ خود

همه از روی غفلت

یکی اسیرِ‌ شهوت

یکی تشنه ثروت

یکی فدای قدرت

یکی تو بند تهمت

امان از دست صیاد

امان از درد و هذیان

امان از روز دیگر

امان از کاهشِ جان

امان از این سیاهی

امان از بی پناهی

امان از دست ساقی

امان از بی دوایی

امان از این جهنم

شدیم زندونی غم

بیاین با هم بسازیم

سدی برای ماتم

یکی یکی رها شیم

زندگی ای بسازیم

برای خوشبخت شدن

به دردمون نبازیم  ./././.

 

ساعت ۱۰:۳۰ صبح دوشنبه ۲۲/۱۱/۱۳۸۶

 

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

 

بیتای ما

بمون یارِ گلم ٬ نورِ چشامی

نرو نازِ دلم ٬ شورِ صدامی

بخون اسمِ منو ٬ ای نازنینم

نرو که  بی تو ٬ من تنهاترینم

صدام کن ای عروسِ رو سپیدم

که مثلِ تو در این دنیا ندیدم

بمون یارم که رفتن بی وفائیست

بدون ٬ رفتن ٬ در حقم ناسپاسیست

بیا زیبا خمار بوسه هاتم

نرو عشقم که بیمار نگاتم

بمون تا عشقمون ٬ گرمی بگیره

نرو تا قلبم از سردی نَمیره

بیا برگرد به خونه دلِ من

نذار بی تو بلرزه شونه من

سُرورم ٬ شادی ام ٬ میلادِ عشقم !

من این شعر و برای تو نوشتم

که برگردی دوباره توی خونه

بگی از عشق و هستی ٬ از زمونه

نرو عشق من  ای عاشقِ پرواز

بیا آوازِ عشقو ٬ کن ٬ تو آغاز

ساعت ۱:۵۲ بامداد دوشنبه ۱۵/۱۱/۱۳۸۶

از طرف خودم (وحید) و مهناز گلم. تقدیم به ساینا ٬ بیتای ما که قصد رفتن دارد.

ساینا جان ! مطمئن باش این شعر ٬ حرف دل من و مهناز و همه دوستان تو هست.

همیشه در قلب ما هستی و به تو نیاز داریم.

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

 

خداحافظ ای عشق

بیا بشین عشقم ٬ که از تو دلگیرم

از رفتن و قهرت ٬ من به خدا سیرم

یه روزِ خوش از عشق ٬ برام نذاشتی تو

بجز غم و تلخی ٬ چیزی نداشتی تو

گُلِ امیدِ من ٬ به دستِ  تو پژمرد

جفای هر روزت ٬ دلِ  منو  آزرد

زخم زبون تو ٬ نمی ره از یادم

خدای من ای وای ٬ برس به فریادم

حرفِ دل و بشنو ٬ عزیزِ جونِ من

امشب ٬ شبِ هجرِ ٬ نا مهربونِ من

دیگه میونِ ما ٬ جدایی اُ فتاده

کسی که آزردیش ٬ دل از تو پَر داده

نگینِ دیروزم ٬ دیگه خداحافظ

از عشق به تو ای یار ٬ دیگه شدم عاجز

غروبِ تلخی بر ٬ من و تو حکمفرماست

حالا واسه رفتن ٬ میونِ ما دعواست./.

 

خیلی خوشحالم. خدا رو شکر می کنم برای این همه

خوبی و شادی و خرسندی که نصیب ما انسان ها کرده.

خوش به حالِ کسانی که استفاده می کنند و این نعمات

رو از دست نمی دن.

ساعت ۱۱:۵۴ سه شنبه شب ۹/۱۱/۱۳۸۶

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور.

 

 

دو یار کهنه شیدا

ما دو یارِ کهنه شیدا

به لطافت یه رؤیا

می کنیم زندگی با هم

توی جنگل یا تو صحرا

ما دو تا ٬ دو بالِ‌ پرواز

پُر از عشق و شور و احساس

از گذشته تا همیشه

سَر می دیم با هم یه آواز :

واسه زخمِ قلبِ عاشق

مرهمی کو ؟! چاره ای کو؟!

واسه دردِ دلِ تنها

باوری کو ؟! یاوری کو ؟!

واسه سردیِ وجودم

نفس و هم نفسی کو ؟!

واسه اشکای غرورم

شونه و هم قفسی کو ؟!

چی میشه تمومِ عشاق

مثِ ‌ما با هم بخونن

واسه دردِ دلِ تنها

رسمِ ایفا رو بدونن

چی میشه تمومِ عشاق

تو دلای هم بمونن

واسه با ٬ همدیگه بودن

آشیونه ای بسازن

ساعت ۱۰:۰۱ صبحِ جمعه ۵/۱۱/۱۳۸۶

سلام عزیزان. جا داره در این پست جدیدم اعلام کنم که از ساینا ی مهربان و عزیزم

تشکر می کنم که در مدتی که نبودم ٬ چراغِ وبلاگم رو روشن نگه داشت.

و خدا رو شاکرم به خاطرِ‌همه داشته ها و نداشته هایم.

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور.

 

 

با تو از تو بهترم

با تو از تو بهترم

با تو پُر بال و پرم

با تو من در آسمان

از ستاره سر ترم

ای تو عشق اولم

ای تو عشق آخرم

واسه تو ٬ من شب و روز

اینچنین جون می کنم

ای تو جام و ساغرم

ای تو ناز و باورم

با تو در ظلمت شب

از سحر ٬ روشن ترم

ای سپیدِ خوبِ من

با تو مستانه ترم

تویی آرامش من

با تو من تازه ترم

 

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

ساعت ۴:۴۶                ۳/۱۱/۱۳۸۶