رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

برنگرد...

عشق لیاقت می خواهد
کسی که رفت ، دیگر رفته است
اگر لایق عشقم بود
مرا بی خبر نمی گذاشت ، نمی رفت...!
برنگرد نازنینم...
برنگرد
بزرگی کن و راه رفته را ادامه بده...
آنقدر دوستت دارم که در این حال ، هرویین هم دوایم نیست... دوای سردی تن و روح و لرزش دستان و پاهایم...!

اما برو... ! من لیاقتت را ندارم...
نمی بخشمت ... خودم را هم...

شهیار قنبری : خوب دیروزی من در بگشای
که بگویم ز تو هم دل کندم...!

وحید عابدین پور 92.4.14