رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

سلام بی پاسخ

با دوستم بودیم...

به کاسب محل سلام کردم ، پاسخ نداد!

دوستم گفت : چقدر عبوس بود؟

گفتم : کار هر روزش است.

گفت : پس چرا سلامش می کنی؟

گفتم : اجازه نمی دهم او برایم تصمیم بگیرد./././././.



گرگان  خانه برادر بزرگم محمد...