لحظه ای کنار هم بودن را می چشیم و عمری با یاد یکدیگر بودن را...افسوس...
صدای خاموش
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 08:48 ب.ظ
ایا این ما هستیم که که از او برای خود احساس نیاز میسازیم؟ برای اندیشه غذای خوبی بود تا هستی بگو که وقتی بروی دیگر به اوج رسیده ای و صدایت به ما نمیرسد.
توت فرنگی
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 ساعت 02:13 ب.ظ
شبهابایادت می خوابم وروزهابایادت سرمیکنم.گهگاهی به خوابم می آیی باهمان لبخندهمیشگی ات.چه رویاهای شیرینی.چه دیدارغریبی...وچه ظالمانهزنگ ساعت خوابهای نیلگونم را خط خطی میکند!دوباره از نو ....
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ردپایت را که می گیرم
از تو دورتر می شوم
شاید کفشهایت را بر عکس پوشیده ای
سلام وحید جان خیلی زیبا نوشتی
حالت چطوره؟امیدوارم هر جا هستی موفق و شاد باشی.
سلام چه خوب یکی یاد من افتاد
وقتی بودنت مهم نباشه اول کمرنگ می شی بعد بی رنگ مرسی خوشحالم کردی.
سلام
خوبی؟ میای پیشم؟
منتظرتم
غم قفس به کنار, آنچه عقاب را پیر می کند پرواز
زاغهای بی سرو پاست.
لحظه ای کنار هم بودن را می چشیم و عمری با یاد یکدیگر بودن را...افسوس...
ایا این ما هستیم که که از او برای خود احساس نیاز میسازیم؟
برای اندیشه غذای خوبی بود تا هستی بگو که وقتی بروی دیگر به اوج رسیده ای و صدایت به ما نمیرسد.
سلام
بسیار زیبا...
سلام
خوبی؟ معلومه کجایی؟ چرا آپ نمیکنی؟
من آپ کردم.زودی بیا
سلام وحید جان. حالت خوبه؟
چه جمله کوتاه اما پر معنایی............
مثل همیشه قشنگ .
موفق باشی
شبهابایادت می خوابم وروزهابایادت سرمیکنم.گهگاهی به خوابم می آیی باهمان لبخندهمیشگی ات.چه رویاهای شیرینی.چه دیدارغریبی...وچه ظالمانهزنگ ساعت خوابهای نیلگونم را خط خطی میکند!دوباره از نو ....