رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

دلقک پیر

قصه زندگی من ٬ قصه دلقکِ پیره

که می خندونه دلارو اما تو ٬ غصه اسیره

با یه دنیا درد و سختی می کنه شاد ٬ آدما رو

غرق در قرض و مشقت ٬ می کنه گریه شبا رو

آسمون براش سیاهه اما چاره ای نداره

اگه به کاراش نخندن ٬ میشه از جامعه رانده

ظاهرش شادی و خنده ٬ تو دلش یه دنیا گریه

خیلی تلخه که بخندی ٬ اما فکرت باشه گریه

دلِ دلقک پرِ درده ٬ مثلِ برگی خشک و زرده

دلش از زندگی سرده ٬ از همه ٬ شادی ها طرده

قصه زندگی من ٬ قصه ای تلخ و غمینه

واسه بد بخت شدنِ من ٬ غصه هر روز تو کمینه

اگه تلخم و گرفته ٬ خیلی ها برام می خندن

غصه مهمونمه هر شب ٬ ولی من بازم می خندم

خیلی ها به من شبیهن ٬ مثلِ اون دلقکِ پیرن

اگه روزی غم بمیره ٬ همشون با غم می میرن

 

ساعت ۱۲:۴۸ دوشنبه شب ۲۹/۱۱/۱۳۸۶

زندگی زیباست. خدا هم زیباست. همه زیبا هستن. من هم زیبام.

حتی آن دلقک پیر هم زیباست.

شاعر جوان _ V.A

 

امان از اسارت

امان از این زمونه

چقدر نا مهربونه!!

دلِ شکسته من

تا کِی تنها بمونه؟!

امان از دست دنیا

امان از درد دوری

تمومِ آدما رو

گرفته شامِ کوری

امان از وهم و اندوه

امان از ترس و وحشت

شدن زندونیِ خود

همه از روی غفلت

یکی اسیرِ‌ شهوت

یکی تشنه ثروت

یکی فدای قدرت

یکی تو بند تهمت

امان از دست صیاد

امان از درد و هذیان

امان از روز دیگر

امان از کاهشِ جان

امان از این سیاهی

امان از بی پناهی

امان از دست ساقی

امان از بی دوایی

امان از این جهنم

شدیم زندونی غم

بیاین با هم بسازیم

سدی برای ماتم

یکی یکی رها شیم

زندگی ای بسازیم

برای خوشبخت شدن

به دردمون نبازیم  ./././.

 

ساعت ۱۰:۳۰ صبح دوشنبه ۲۲/۱۱/۱۳۸۶

 

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

 

بیتای ما

بمون یارِ گلم ٬ نورِ چشامی

نرو نازِ دلم ٬ شورِ صدامی

بخون اسمِ منو ٬ ای نازنینم

نرو که  بی تو ٬ من تنهاترینم

صدام کن ای عروسِ رو سپیدم

که مثلِ تو در این دنیا ندیدم

بمون یارم که رفتن بی وفائیست

بدون ٬ رفتن ٬ در حقم ناسپاسیست

بیا زیبا خمار بوسه هاتم

نرو عشقم که بیمار نگاتم

بمون تا عشقمون ٬ گرمی بگیره

نرو تا قلبم از سردی نَمیره

بیا برگرد به خونه دلِ من

نذار بی تو بلرزه شونه من

سُرورم ٬ شادی ام ٬ میلادِ عشقم !

من این شعر و برای تو نوشتم

که برگردی دوباره توی خونه

بگی از عشق و هستی ٬ از زمونه

نرو عشق من  ای عاشقِ پرواز

بیا آوازِ عشقو ٬ کن ٬ تو آغاز

ساعت ۱:۵۲ بامداد دوشنبه ۱۵/۱۱/۱۳۸۶

از طرف خودم (وحید) و مهناز گلم. تقدیم به ساینا ٬ بیتای ما که قصد رفتن دارد.

ساینا جان ! مطمئن باش این شعر ٬ حرف دل من و مهناز و همه دوستان تو هست.

همیشه در قلب ما هستی و به تو نیاز داریم.

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

 

خداحافظ ای عشق

بیا بشین عشقم ٬ که از تو دلگیرم

از رفتن و قهرت ٬ من به خدا سیرم

یه روزِ خوش از عشق ٬ برام نذاشتی تو

بجز غم و تلخی ٬ چیزی نداشتی تو

گُلِ امیدِ من ٬ به دستِ  تو پژمرد

جفای هر روزت ٬ دلِ  منو  آزرد

زخم زبون تو ٬ نمی ره از یادم

خدای من ای وای ٬ برس به فریادم

حرفِ دل و بشنو ٬ عزیزِ جونِ من

امشب ٬ شبِ هجرِ ٬ نا مهربونِ من

دیگه میونِ ما ٬ جدایی اُ فتاده

کسی که آزردیش ٬ دل از تو پَر داده

نگینِ دیروزم ٬ دیگه خداحافظ

از عشق به تو ای یار ٬ دیگه شدم عاجز

غروبِ تلخی بر ٬ من و تو حکمفرماست

حالا واسه رفتن ٬ میونِ ما دعواست./.

 

خیلی خوشحالم. خدا رو شکر می کنم برای این همه

خوبی و شادی و خرسندی که نصیب ما انسان ها کرده.

خوش به حالِ کسانی که استفاده می کنند و این نعمات

رو از دست نمی دن.

ساعت ۱۱:۵۴ سه شنبه شب ۹/۱۱/۱۳۸۶

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور.

 

 

دو یار کهنه شیدا

ما دو یارِ کهنه شیدا

به لطافت یه رؤیا

می کنیم زندگی با هم

توی جنگل یا تو صحرا

ما دو تا ٬ دو بالِ‌ پرواز

پُر از عشق و شور و احساس

از گذشته تا همیشه

سَر می دیم با هم یه آواز :

واسه زخمِ قلبِ عاشق

مرهمی کو ؟! چاره ای کو؟!

واسه دردِ دلِ تنها

باوری کو ؟! یاوری کو ؟!

واسه سردیِ وجودم

نفس و هم نفسی کو ؟!

واسه اشکای غرورم

شونه و هم قفسی کو ؟!

چی میشه تمومِ عشاق

مثِ ‌ما با هم بخونن

واسه دردِ دلِ تنها

رسمِ ایفا رو بدونن

چی میشه تمومِ عشاق

تو دلای هم بمونن

واسه با ٬ همدیگه بودن

آشیونه ای بسازن

ساعت ۱۰:۰۱ صبحِ جمعه ۵/۱۱/۱۳۸۶

سلام عزیزان. جا داره در این پست جدیدم اعلام کنم که از ساینا ی مهربان و عزیزم

تشکر می کنم که در مدتی که نبودم ٬ چراغِ وبلاگم رو روشن نگه داشت.

و خدا رو شاکرم به خاطرِ‌همه داشته ها و نداشته هایم.

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور.

 

 

با تو از تو بهترم

با تو از تو بهترم

با تو پُر بال و پرم

با تو من در آسمان

از ستاره سر ترم

ای تو عشق اولم

ای تو عشق آخرم

واسه تو ٬ من شب و روز

اینچنین جون می کنم

ای تو جام و ساغرم

ای تو ناز و باورم

با تو در ظلمت شب

از سحر ٬ روشن ترم

ای سپیدِ خوبِ من

با تو مستانه ترم

تویی آرامش من

با تو من تازه ترم

 

شاعر جوان _ V.A

وحید عابدین پور

ساعت ۴:۴۶                ۳/۱۱/۱۳۸۶

 

 

 

میلاد

به نام خدا

من وحید ٬ پسری از تبار گناه و اشتباه.

گذشته ای دارم سیاه و تباه. دارای نقوصی بسیار که همه بدلیل دوری از خدا و گم کردن

خویشتن بود. امروز هم آن نقوص در من نهفته است و مرا به این سو و آن سو می کشاند.

اکنون رد پای خدا را یافته ام اما هنوز به آن نرسیده ام. براستی که همه چیز از یک رویداد

ساده آغاز شد. دستی از راه رسید و شانه هایم را فشرد و قلبم را تکان داد.

مرا باور کرد. دیوار انکار مرا شکست و اعتراف را به من آموخت. به من یاد داد صادقانه

اعتراف کنم به هر آنچه بد کرده ام. به من نوید پاک زیستن را داد و عشق صادقانه را

به من فهماند.

عجب تلنگری!!!! انگار که از خوابی عمیق برخاسته ام. انگار که مقداری از بهشت را یافته ام.

شناسنامه ام ۲۲ را نشان می دهد اما در ۱۵/۱۰/۱۳۸۶ تولدی دوباره یافتم.

براستی که مدیون که هستم؟! ای خدای من! تو چه هستی؟ تو چقدر بزرگی؟!

تو چقدر مهربانی؟! تو مرا دیوانه کردی.

پروردگارا ! مرا با تمام خوبی ها و نقص هایم ٬ بپذیر و بارور کن.

مهربانا ! مرا حفظ نما و لحظه ای مرا به خودم ٬ وا مگذار.

الهی ! تا به امروز برای پُر کردن خلا هایم‌٬ از ابزار اشتباه و نادرستی استفاده می کردم.

خدایا ! من امروز  معنی شکرگزاری را آموختم.

ایزدا ! تا به امروز ٬ به خود و اطرافیانم ٬ خسارات زیادی وارد نمودم و اکنون می خواهم

جبران خسارت کنم.

رحیما ! تو را با تمام وجودِ کوچکم ٬ شکر . خدایا ! به اندازه بزرگی ات تو را سپاس می گویم.

ایزدا ! تو را سلولی می جویم.... . مرا یاری کن.

پروردگارا !

آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم

شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم

و دانشی که تفاوت این دو را بدانم.

آمین

ساعت ۵:۳۰ غروب پنج شنبه ۲۰/۱۰/۱۳۸۶

منزل برادر بزرگم ـ در هوای سرد و برفی گرگان.

شاعر جوان _ V.A

 

 

 

 

 

 

 

به باغ هم سفران

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است

که در انتهای  صمیمیت حزن می روید

 

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمیکرد

و خاصیت عشق این است

 

کسی نیست

بیا زندگی را بدزدیم ، آن وقت

میان دو دیدار تقسیم کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقربک های فواره در صفحه ی ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

 

سهراب سپهری

 

 

سلام دوستان عزیز

 حدود دو هفته ای هست که وحید نت نیومده و توی این مدت  وبلاگ اش را به من سپرده ! البته حالش خوبه و ان شالله خودش که اومد جواب کامنت های محبت آمیز شما را خواهد داد !

لطفا بی توجهی من را به حساب بی معرفتی اش نگذارید !

شاد و پیروز باشید

 

پرستو

ستاره گم شد و خورشید سر زد

پرستویی به بام خانه پر زد

در آن صبحم صفای آرزویی

شب اندیشه را رنگ دگر زد

 

پرستو باشم و از دام این خاک

گشایم پر به سوی بام افلاک

ز چشم انداز بی پایان گردون

در آویزم به دنیایی طربناک

 

پرستو باشم و از بام هستی

بخوانم نغمه های شوق و مستی

سرودی سر کنم با خاطری شاد

سرود عشق و آزادی پرستی

 

پرستو باشم از بامی به بامی

صفای صبح را گویم سلامی

بهاران را برم هر جا نویدی

جوانان را دهم هر سو پیامی

 

تو هم روزی اگر پرسی ز حالم

لب بامت ز حال دل بنالم

وگر پروا کنم بر من نگیری

که می ترسم زنی سنگی به بالم

فریدون مشیری

غریبه

یه غریبه تو دلم خونه داره

تو موهاش حلقه ای از پونه داره

دست گرمش همیشه رو شونمه

عشق پاکش تو ٬ تن و وجودمه

 نمی ذاره لحظه ای تنها منو

می کنه شادی ٬ تموم غصه مو

نمی ذاره کسی تو دلم بیاد

من و با تمومِ جون و دل می خواد

////غریبه چشات سیاهه غریبه

واسه من دلت پناهه غریبه

غریبه نازِ تو دوست داشتنیه

غریبه دلت برام خواستنیه////

تو دلِ اون غریبه خونه دارم

واسه آروم شدنش شونه دارم

می کِشم نازِشو هر چقدر ٬ بخواد

نمی خوام غصه توی دلش بیاد

با تمومِ دشمناش ٬ جنگ می کنم

زندگیمون و با عشق ٬ رنگ می کنم

نمی تونم دوریشو ٬ تاب بیارم

دستش و همیشه تو دست می ذارم

////غریبه چشات سیاهه غریبه

واسه من دلت پناهه غریبه

غریبه نازِ تو دوست داشتنیه

غریبه دلت برام خواستنیه////

 

برای غریبه ها و بیگانگانی که از خیلی دوستان و آشناییان

صمیمی ترند.

ساعت  ۳:۱۵ دقیقه بامداد شنبه ۸/۱۰/۱۳۸۶

شاعر جوان _ V.A