همیشه از این می ترسم که منو تنها بذاری
منو بی قایق و پارو ٬ توی دریا جا بذاری
نمی تونم توی رؤیا ٬ لحظه ای بی تو بمونم
کاش بشه که من بتونم ٬ عشقو تو چشات بخونم
خودتم اینو می دونی ٬ زندگی بی تو عذابه
مثل ابرِ دل گرفته ست که نمی تونه بباره
لحظه هام پُر از نگاهه ٬ یه نگاهِ بی قراره
می دونم فقط تو هستی ٬ که داری یه راهِ چاره
همیشه از این می ترسم٬ دلتو ازم بگیری
بدی به یارِ جدیدت ٬ واسه عشقِ اون بمیری
کاش بشه ترسِ جدایی ٬ از دلم جدا بمونه
تا یه روز خدا برامون ٬ عقدِ عاشقی بخونه
کاش یه روز تو خونه هم ٬ شعرِ تازه ای بکاریم
واسه ترسوندنِ نفرت ٬ یه مترسکی بسازیم
همیشه از این می ترسم ٬ سرنوشتمون بمیره
دستِ آسمون و تقدیر ٬ عشقمون و پس بگیره././././.
بسیار شاد و خوشحال و سپاسگزارم از این همه نعمت.
ساعت ۱۰:۳۷ صبح دوشنبه ۱۸/۹/۱۳۸۷
وحید عابدین پور ـ شاعر جوان _ V.A