خیلی سخته که پرنده باشی و توی قفس
باشی زندونیِ صیادِ پر از حرص و هوس
خیلی سخته که برنده باشی اما تو خودت
هر دقیقه بشکنی ٬ نفس ٬ نفس
خیلی سخته بی هوا شعر بگی ٬ قصه بگی
از روزهای عاشقی ٬ از دلِ پر غصه بگی
خیلی سخته عاشق و مجنون و دیوونه باشی
اما یارت باشه بازیگرِ عشقِ دیگری
خیلی سخته بهترین ساقیِ عالم باشی و
بمیری از عطشِ آب و فشارِ تشنگی
خیلی سخته که شب و روز٬ بکوشی و به جایی نرسی
از هوس های جوونی بگذری تا که به نایی برسی
خیلی سخته قطره باشی ٬ جمع شی ٬ دریا نشی
نا امید توی زمین گم بشی و پیدا نشی
خیلی سخته توی خواب یکدفعه از جا پریدن
کاشکی رؤیاها کمی رنگِ حقیقت ها بودن././././.
ساعت ۱:۳۸ یک شنبه شب ۱۹/۳/۱۳۸۷
و باز هم نعره های روحِ خسته و کلافه من ٬ به گوش هیچ کس
نرسید. اما نه ! مهم نیست٬ خداوند بصیر و سمیع است.
شاعر جوان _ V.A
وحید عابدین پور
یه نگاهت دلمو ازم ربود
انگاری دل هیچ وقت با من نبود
تارِ زلفت ٬ چشمِ دل را کور کرد
سینه ام رو واسه دل ٬ چون گور کرد
نازنین قلبم ٬ مرا بدرود گفت
دور شد از من و ٬ در چشمت خفت
قلبِ دیروزی من یادش رفت
که همیشه در سرم ٬ یادش هست
((چه بلایی به سرم آوردی؟!
منو نابینا و بی دل کردی!!
واسه چی دل رو ازم پَر دادی؟!
من یه بیدم ٬ تو به سانِ بادی!!))
دلِ ساده م ٬ گولِ حرفای تو خورد
مثِ بادی ٬ عشقِ تو ٬ برگامو بُرد
بُرد و عاقبت منو عریون کرد
واسه چشمات ٬ دلمو قربون کرد
دلم از ریای تو ٬ غافل بود
به خیالش که ٬ دلی عاشق بود
جای دل ٬ توی تنم پُر نمی شه
صد تا گلدون ٬ قدِ یک گُل نمی شه
((چه بلایی به سرم آوردی؟!
منو نابینا و بی دل کردی!!
واسه چی دل رو ازم پَر دادی؟!
من یه بیدم ٬ تو به سانِ بادی!!))
ساعت ۱۲:۳۰ سه شنبه شب ۱۸/۲/۱۳۸۷
تقدیم به تمامی دوستانِ گُلم.
وحید عابدین پور
شاعر جوان _ V.A