رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

به یاد دوست نامردم!

به یاد دوست نامردم!

آیا یک بار٬حتی یک بار از خودت پرسیدی که با من چه کردی؟

تو را عاشق و دیوانه بودم.تو را همچون شیر٬ حامی بودم.

اما تو چه؟ لبخندهای اجباری٬ دوستت دارم های ظاهری و ابراز علاقه های

پوچ.یادش بخیر آن روزها. روزهایی که با شنیدن صدای گرمت٬ گُر می گرفتم از خوشی.

 روزهایی که در کنار من بودی اما در انتظار تماس دیگری. روزهایی که... .

من برای با هم بودن چه کارها که نکردم.حتی اکنون هم اگر کاری باشد دریغ نمی کنم

اما نه برای برگشتن تو ٬برای اینکه عشق خویش را بر تو تمام سازم.

در آرزوی یک لحظه دیدارت هستم٬ هر چند از فاصله ای دور اما نه. نه! دیگر

نمی خواهمت. لبخندت دیگر برایم زیبا نیست چون به دیگری تعلق دارد.

امیدوارم او را بر خلاف من٬ جانانه بخواهی. امیدوارم با او کامل شوی.

آرزومندم که در کنارش محکم و استوار زندگی را ادامه دهی.

نازنینم!   من تکدی گری نیاموختم. من گدایی عشق نمی کنم. دیگر خودم را

فدای مژگان بلندت نمی کنم. چون که برای من مرده ای. همانطور که

مدتها قبل برایت دفن شده بودم.

کوچک من!   مجال تلافی برایم آنقدر هست که نگو.

لیکن چرا؟ نه کینه ای از تو به دل دارم و نه از تو شکایتی دارم.مرا با رفتنت٬ مرد ساختی.

 آری! من٬ مدیون رفتنت هستم. با رفتن تو دیگر به هر کس اعتماد نمی کنم. دیگر

 عشق را به خانه ام راه نمی دهم. و با رفتنت٬ از همه مهمتر٬ مرا مردی ساختی

که نامردهایی به سان تو را حتی نظاره نمی کند و به امثال تو رحم می کند.

و دیگر خداحافظ ای شاهزاده قصر خاطراتم.

(V.A)

شاعر جوان

رفاقت

چه بگویم از رفاقت که دگر نیست بر صداقت

چه بگویم از رفاقت که در آن هست هر عداوت

چه بگویم از رفاقت که رود سوی رقابت

که در آید از رقابت برود سوی رذالت

چه بگویم از رفاقت همه از سر حسادت

که در آخر بشود باعث هر جرم و جنایت

چه بگویم از رفاقت٬ ندارد لحظه ای راحت

که در آن هست کینه و هست دشمنی تا بی نهایت

چه بگویم از رفاقت همه فاقد سخاوت

که تمام شد آن رفاقت که بنا کند سعادت

چه بگویم از رفاقت که ندارد هیچ عدالت

گر عدالت هم که باشد٬ فایده اش کو؟ بی قضاوت

چه بگویم از رفاقت که در آن می گذرد عمر به بطالت

نه رفیق خواهم٬ نه دوست از ازل تا ابدیت

 

این شعر را حدودا ۱ سال پیش سرودم.

شاعر جوان  ( v.a )

َََعشق=نفرت

تلخی عشق واسه من تجربه شد

عشق و نفرت هر دو بی فاصله شد

عشق واسم بجز دروغ چیزی نداشت

جز ریا و جز جفا توی دلم چیزی نکاشت

تو دلم بجز تو هیچ کسی نبود

خدا لعنت کنه اون کسی که عشقمو ربود

من تو رو می خواستم و تو دیگری

نگذشتم از تو اما تو گذشتی سرسری

تو به من نشون دادی که خیلی از تو سر ترم

تو من یاد دادی که گول هیچ کی نخورم

تو که رفتی اما من همیشه موندم

پس برو چون که دیگه دستت و خوندم

 

و دیگر عشق را با خاطراتش بدرود گفتم. نه دیگر عشق را می خوانم و نه دیگر عشقی

می سازم.

شاعر جوان (V.A)

 

یه نفر

یه نفر از همه کس برای من عزیز تره

یه نفر از همه کس برای من رفیق تره

اون همیشه واسه من از همه کس تازه تره

می میرم ز گریه هاش خنده اون دل می بره

یه نفر برای من هر روز و هر شب زیباست

یه نفر پشت منه با دشمن هام بی پرواست

با همه فرق می کنه با کینه توز جنگ می کنه

من رو باور می کنه شعر هامو آهنگ می کنه

اون همیشه یادمه راز دلم تو دلشه

ریا کار نیست به خدا وفا توی باطنشه

گرمی دستای کوچکش برام یه نعمته

نمی شه ازم جدا همیشه اون پیش منه

 

پس از اولین افطار ماه مبارک رمضان. تقدیم به برادر ارشدم : محمد.

شاعر جوان(v.a)

آینه

می بینم صورتمو تو آینه٬ با لبی خسته می پرسم از خودم

این غریبه کیه از من چی می خواد؟ اون به من یا من به اون خیره شدم

باورم نمیشه هر چی می بینم٬ چشامو یه لحظه رو هم می ذارم

به خودم می گم که این صورتکه٬ می تونم از صورتم ورش دارم

می کشم دستمو روی صورتم٬ هر چی باید بدونم دستم می گه

منو توی آینه نشون میده٬ می گه این تویی نه هیچ کس دیگه

جای پاهای تموم قصه ها٬رنگ غربت تو تموم لحظه ها

مونده روی صورتت تا بدونی٬ حالا امروز چی ازت مونده به جا

آینه می گه تو همونی که یه روز٬ می خواستی خورشید و با دست بگیری

اما امروز شهر شب خونت شده٬ غریبی٬ صدات تو قلبت می میره

می شکنم آینه رو تا دوباره٬ نخواد از گذشته ها حرف بزنه

آینه می شکنه هزار تیکه می شه۲ اما باز تو هر تیکه اش عکس منه

عکس ها با دهن کجی بهم می گن٬ چشم امید رو ببر از آسمون

روزها با همدیگه فرقی ندارن٬ بوی کهنگی می دن تمومشون

 

شادروان:استاد فرهاد مهراد

غروب دریا

در زیر آفتاب٬ کنار دریا

نشسته ام من٬ بر ساحل داغ

نگام به دریاست٬ خودم تو ساحل

خسته شدم از٬ فکرهای باطل

صدام گرفته٬ حرفشو خورده

بغض گلومو٬ ناجور گرفته

رؤیام همینه٬ از ساحل بریدن

دور شدن و به٬ دریا رسیدن

ساحل قشنگ نیست باید جدا شد

دل و به دریا٬ زد و رها شد

خاطره های٬ ساحل و بردم

ریختم تو دریا٬ دریا رو خوردم

چقدر قشنگه٬غروب دریا

به واقعیت٬ نزدیکه رؤیا

ساحل هنوزم٬ با من رفیقه

چون که بدیِ ٬منو ندیده

آفتاب غروب کرد٬ دریا خروشید

منو گرفت موج٬ رؤیامو دزدید

حالا می فهمم دریا قشنگ نیست٬ نامردی داره

ساحل کجایی٬ دل در عذابه؟!

این شعر را در تاریخ۱۷/۰۲/۱۳۸۵سرودم. چطوره؟

به یاد اردلان سرفراز

بیش از عشق بر تو عاشقم

دو باره با خودم خلوت کردم. باز هم بیاد خاطراتم آهی از ته دل کشیدم و هر چه سعی کردم از خلوتگاه خود خارج شوم٬ نتوانستم. شاید هم دلم نیامد که بیرون بیایم. آری به یاد آوردم. براستی که هرگز از ذهنم پاک نمی شود آن همه یاد. آن همه خاطرات تلخ و شیرین. خاطراتی که در تک تک آنها عشق موج میزند. اما اکنون جز نفرت چیزی از آن همه عشق باقی نمانده است. همه بر این باورند که فاصله عشق و نفرت اندازه مویی بیش نیست.اما من قبول ندارم و یقین دارم که عشق و نفرت با یکدیگر آمیخته اند. مکمل یکدیگرند و هیچ یک به تنهایی معنی ندارند. مانند رنگ خاکستری که با کوچکترین تغییری یا سیاه می شود و یا سفید. عشق هم ممکن است با یک حادثه کوچک تبدیل به نفرت شود و یا بر عکس و هیچ فاصله ای ندارند. خاطرات گذشته ام هم مملو از عشق و شور و خنده های کودکانه است. آری به یاد آوردم. یاد مستی های ممتد شبانه٬ یاد خنده های کودکانه٬ یاد گریه های بی بهانه٬ یاد شعرهای عاشقانه٬ یاد زوج طلایی آشوب(من و رضا) ٬یاد خلوتگاهم٬ یاد اتاق رؤیایی من ٬یاد هق هقی که شب ها در کنج دنج اتاق رؤیایی ام می کردم٬ یاد گریه های مادرم٬ یاد درگیری های نا تمام من و پدرم ٬یاد غیبت و جیم زدن های ما از مدرسه٬ یاد روز های دور خانه٬ یاد آرزوی ملاقات با شهیار عزیزم که همیشه مثل یک بغض در گلویم ماند و هرگز این رؤیا به حقیقت حتی نزدیک نشد٬ یاد مهمانی ها٬ یاد مردم آزاری هایی که به قول رفقا٬ تخصص من بود٬ یاد کلاس اولم افتادم که آموزگارم پدرم بود٬ یاد دزد و پلیس بازی های بچگی٬ یاد هراس و دلهره شب امتحان٬ یاد خوردن ترانه های داریوش اقبالی٬ یاد خنده های نازنین دوستم (زنده یاد سعید پرتوی)٬ یاد ... . و هیچ چیز زیبا تر و خدایی تر از خنده های مادرم نبود. مادرم !ناگزیرم که احساسم را نسبت به تو با واژه ها بیان کنم . این ها سرشارترین احساساتیست که من نسبت به تو دارم. با این همه بگذار بگویم که بیش از عشق بر تو عاشقم.

یا هو

شاعر جوان v.a 

حیف واژه خیانت (۳)

ما که رفتیم ولی یادت باشه دیوونه بودیم واسه تو یه عمر اسیر تو کنج این خونه بودیم

ما که رفتیم٬تو بمون با هر کی که دوسش داری  با اونی که پنهونی سر روی شونش میذاری

ما که رفتیم ولی این رسم وفا داری نبود  قصه چشمای تو واسه ما تکراری نبود

ما که رفتیم٬حالا تو می مونی و عشق جدید  می دونم چند روز دیگه میشنوم جدا شُدید

ما که رفتیم ولی مزد دست های ما این نبود  دل ما لایق این که بندازیش زمین نبود

ما که رفتیم ولیکن قدرتو دونسته بودیم  بیشتر هم خواسته بودیم ولی نتونسته بودیم

ما که رفتیم٬تو برو دل بده دست دیگری   به قول حافظ٬ما هم داریم یه یار سفری

ما که رفتیم٬تو بشین زیر نگاه عاشقش   آرزوم اینه فقط تلف نشه دقایقش

ما که رفتیم تو برو دنبال طالع خودت   ببینم که سال دیگه کی میاد تولدت!!؟؟

ما که رفتیم تو بمون با اون که از راه اومده   اونی که با اومدنش٬خنجر به قلب من زده

ما که رفتیم دیگه دل ندادیم به عشق کاغذی   لا اقل میومدی پیشم واسه خداحافظی

 

 

 

لبخند نخستین

می دونم که رفتی و منو فراموش کردی٬چراغ قلبمو خاموش کردی

بی تو این دل تب و تابی نداره٬آخه قلبم دیگه نایی نداره

دل من برای برگشتن تو دیگه جایی نداره

توی این دنیای پر رنگ و ریا ٬عشق صفایی نداره

وقتی رفتی دنیا شد غصه و اشک و اندوه

خنده هام شکسته شد٬گریه و ناله من شد انبوه

شب و روز و روز و شب هر روز و هر شب با تو

حالا در حسرت لبخند نخستت که واسم شد کادو

تلخی قلب تو رو منه عاشق تا به کِی سر بکنم؟

با تو بودن٬با تو خوندن و چطوری از دلم در بکنم؟

ای خدا آه ای خدا من ندارم طاقت این غم

چرا غصه چرا ماتم میاد هر شب به سراغم؟

 

این شعر را برای ترانه و ملودی نوشتم. به همین خاطر شاید قافیه هایش زیبا خوانده نشود.

راستی زیر تمام اشعارم می نوشتم و می نویسم: ((شاعر جوان))

اسم و لقبی که خودم به خودم دادم.

یا هو

 شاعر جوان v.a

خنجر

دست های من تو دست تو٬لبخند هام هم برای تو

دست های تو٬تو دست من ٬ اخمای تو برای من

این قلب دیوونه من٬عاشق و آواره تو

خنجر تیز قهر تو ٬تو قلب دیوونه من

این همه دارایی من٬ فدای تار موی تو

سیاهی چشمای تو ٬به رنگ زندگی من

شونه های خسته من ٬مرهم گریه های تو

آغوش گرم و نرم تو٬ جایی نداره واسه من

صدای من٬شعر های من٬فقط فقط برای تو

سکوت تو٬جفای تو٬تا آخرت برای من

 

این شعر٬جزء اولین شعر های نوجوانی من بود. خیلی دوستش دارم.

 

شاعر جوان  v.a