چه بگویم از رفاقت که دگر نیست بر صداقت
چه بگویم از رفاقت که در آن هست هر عداوت
چه بگویم از رفاقت که رود سوی رقابت
که در آید از رقابت برود سوی رذالت
چه بگویم از رفاقت همه از سر حسادت
که در آخر بشود باعث هر جرم و جنایت
چه بگویم از رفاقت٬ ندارد لحظه ای راحت
که در آن هست کینه و هست دشمنی تا بی نهایت
چه بگویم از رفاقت همه فاقد سخاوت
که تمام شد آن رفاقت که بنا کند سعادت
چه بگویم از رفاقت که ندارد هیچ عدالت
گر عدالت هم که باشد٬ فایده اش کو؟ بی قضاوت
چه بگویم از رفاقت که در آن می گذرد عمر به بطالت
نه رفیق خواهم٬ نه دوست از ازل تا ابدیت
این شعر را حدودا ۱ سال پیش سرودم.
شاعر جوان ( v.a )
سلام وحید ..اولین نظر ماله خودم شد ..خیلی شعر قشنگی ...جدی می گم اینو ..ولی یه عیب داره ..خیلی بد بینانه است ...رفاقت و دوستی معنی بطالت نمی ده .....موفق باشی و خوش بین تر .....راستی گفتی این ماله یک ساله قبل الانم نظرت همینه یعنی دیدت نسبت به دوستات
سلام
بیخیال رفاقت دنبالش نگرد....
شعرت قشنگه ولی از نظر وزن یه خورده باید بیشتر روش کار کنی
موفق باشی
سلام داداش وحید. ممنون که سر زدی. خوب و جذاب می نویسی. موفق باشی
ای خیلی قشنگ بود یه فکری چرا تو کتاب چاپ نمیکنی؟
مطمئنم خیلی میتونه طرفدار داشته باشه حتما روش فکر کن
عالی بود آفرین
ه خاطر دفتر شعرت ناراحت شدم امیدوارم زودتر پیدا شه
خواهش میکنم عزیزم
موفق باشی
سلام آقای گل
لطف کردی به ما سر زدی
من آپم خوشحال میشم بازم بیای
سلام وحید .به جون خودم منم پیش خودم میگفتم بیام و بهت بگم : آقا وحید کم پیدایی ؟؟؟ اما تو پیش دستی کردی آخر....
عیب نداره ان شالله هر جا هستی پاینده باشی و جاوید.....
فضولی کردم کامنت بچه ها را خواندم و منم مثل اونها میگم : عالی بود.....