رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

نگو نه

من رو از پشت دیوار نگاه می کردی٬نگو نه

یه جور خوبی به من نیگا می کردی٬نگو نه

جای پای ما دو تا از توی کوچه پاک نمی شد

کوچه رو از اسممون سیاه می کردی٬نگو نه

چه روزایی٬چه روزای خوبی داشتیم

کاش اونا رو تو کوچه جا نمی ذاشتیم

زیر بارون می دیدم که دست تو چتر منه

آخه دوست نداشتی بارون به تنم دست بزنه

بازی مون بود بازی عروس دومادی٬نگو نه

به من انگشتر کاغذی می دادی٬نگو نه

چه روزایی٬چه روزای......

تو همون کوچه نه جای پای تو مونده نه من

بچه ها می خوان که مثل ما عروس دوماد بشن

اما من دوست ندارم عروسی شون سر بگیره

چون نمی خوام مثل من وقتی بزرگ شدن بگن

چه روزایی٬چه روزای خوبی داشتیم

کاش اونا رو تو کوچه جا نمی ذاشتیم

و باز هم یکی از غزلگریه های ناب شهیار.با شهیار گُر می گیرم. با شهیار جوانی می کنم. با

 شهیار بارور میشم. با شهیار به کودکی پاک و بی حاشیم سفر می کنم با شهیار....

به یاد سر آغاز ترانه سرایی نوین::شهیار قنبری.

یا حق

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 16 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:55 ق.ظ http://delle.blogsky.com/

سلام وحید جان سلام
.
.
.
.
.
.
.
من آپم سربزنی خوشحال میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد