رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

عشق آری٬ معشوق ممنوع

توی دنیا من هستم یه آدم تنها٬توی غم امروز و

سختی فردا.کاری ندارم من با هیچ کسی٬ بعضی شب ها

گریه می کنم یواشکی.تموم گریه هام برای عشقمه.

کاری نمیشه کرد آخه این سرنوشتمه. این تقدیر تلخ همیشه با منه

می خواد که ریشه ام رو از جا بکنه.ولی کور خونده آخه نمی تونه

آخه عشقم توی وجودمه.نمی ذارم اون رو از من بگیره

چون دلم بدون اون میمیره.من می خوام برم به جنگ سرنوشت

شاید واسم تقدیر٬چیزی جدید نوشت.اگه شکست خوردم بدون که من مُردم

اگه هم دیدی که من با عشقم٬دست تو دستم٬ بدون که من بازی تقدیر رو بردم

خصلت من آخه همینه که تا سر دارم سر می شکونم.

دنیا با آدماش منو عوض نکرد٬حالا نوبت منه که عوض کنم٬ دنیا رو با

آدمای داخلش٬خوب و بد با آدمای سرکشش.

سعی می کنم که تغییرش بدم٬میخوام این دنیا رو پیچش بدم.

شاعر جوان v.a

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد