رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت
رویای خاکستری

رویای خاکستری

عشق به نفرت

هر دانه باران

می گویند امشب باران خواهد بارید

مشکلی نیست در خانه خواهیم ماند

این نخستین باری است که چنین خشنود شده ام

عشق مرا دریافته است

و حال شب

عنان از کف می دهد و او همچون کودکی

به خواب رفته است و گر چه می دانم

که شاید رویایی بیش نباشد

در بستر به این سو و آن سو می غلتم و فکر می کنم

آری حیرانم که چگونه آغاز شد

انگار در بزرگراهها و جنگلها جان گرفت

او لحظه به لحظه جزیی از وجودم شد و ناگهان

عشق در رسید و دل از کف دادم.

چون هر دانه باران

روزی چندین قطره رودی خواهد شد

و چندین رود به دریا می ریزند و دریا

تا ابد خروشان است. تا ابد.

و حالا تا سپیده دم یکسره می خوابم

بی هراس از شب های طوفانی

چون آنکه عمری در پی اش بودم

اینجا درست در کنار من است.....

و من حیرانم...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد