می گویند امشب باران خواهد بارید
مشکلی نیست در خانه خواهیم ماند
این نخستین باری است که چنین خشنود شده ام
عشق مرا دریافته است
و حال شب
عنان از کف می دهد و او همچون کودکی
به خواب رفته است و گر چه می دانم
که شاید رویایی بیش نباشد
در بستر به این سو و آن سو می غلتم و فکر می کنم
آری حیرانم که چگونه آغاز شد
انگار در بزرگراهها و جنگلها جان گرفت
او لحظه به لحظه جزیی از وجودم شد و ناگهان
عشق در رسید و دل از کف دادم.
چون هر دانه باران
روزی چندین قطره رودی خواهد شد
و چندین رود به دریا می ریزند و دریا
تا ابد خروشان است. تا ابد.
و حالا تا سپیده دم یکسره می خوابم
بی هراس از شب های طوفانی
چون آنکه عمری در پی اش بودم
اینجا درست در کنار من است.....
و من حیرانم...